“  نامه امیرالمومنین علی (ع) به ابوبکر درباره ی غصب فدک”

در حالی که غاصبین مشغول قدرت نمایی بودند امیرالمومنین نامه ای با مضامین عالی برای ابوبکر نوشت . این نامه را هنگامی که حضرت نوشت که ابوبکر پس از تثبیت فدک بر فرار با اضهار قدرت سخنان ناروایی نسبت به مقام شامخ ولایت برزبان راند .

“فرازهایی از نامه ی حضرت علی (ع)چنین بود”

میراث پاکان ابرار را برای خود قسمت کردند و با غضب بخشوده ی سنگینی و زر و بال آن را بر خود خریدند تا آنجا که مرا می شناسید هلاک کننده ی لشگرها و نابود کنندهی جنگجویان و از بین برنده ی بزرگانتان و خاموش کننده ی غائله هاتان و قاتل شجاعانتان بوده ام . در زمانهایی که شما در خانه هایتان نشسته بودید . نخواستید خلافت و نبوت درما باشد چرا که کینه های بدر و خونهای احد را به یاد آوردم . منم آنگاه زنگار ناراحتی ها را از روی بهترین خلایق یعنی (پیامبر(ص)) می زدودم . آرام باشید به زودی گرد و غبار می نشیند و ثمره ی کار خود را تلخ می یابید و با ثمره ی کاشته ی دست خود را میو ه ای کشنده و سمی قاتل خواهید یافت . خداوند بر قضاوت ما و پیامبران بعنوان خصم شما و قیامت برای محل مخاصمه کافی است .

“سخنرانی ابوبکر درباره ی توافق مردم بر غصب فدک”

وقتی ابوبکر نامه ی علی (ع) را خواند وحشت و رعب شدیدی او را گرفت و گفت عجب است چه جراتی نسبت به من دارد که دیگری ندارد . سپس دستور داد تا مردم جمع شوند و برایشان سخنرانی کند و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنین گفت : ای مهاجرین و انصار می دانید که من درباره ی باغهای فدک بعد از پیامبربا شما مشورت کردم و شما گفتید پیامبران ارث نمی گذارند و این اموال فدک باید به غنیمت ها اضافه شود . و ما هم این نظر را به اجرا گذاشتیم ولی مدعی آن این مطلب را نمی پذیرد واین مدعی فدک است که می ترساند و تهدید می کند .   و به جان پیامبرش قسم یاد می کند که آ« را با خون کشنده ببالاید . بعد ابوبکر ادامه داد و گفت :  به خدا قسم من خلافت را باز پس دادم ولی مورد قبول واقع نشد . همه ی این ها برای احتراز از کراهت فرزند ابوطالب و فرار از درگیری با او بود.مرا با فرزند ابوطالب چه کار است . آیا کسی با او به منازعه پرداخته که بر او غالب شود؟

پس از این سخنرانی عمر که احساس ضعف در سخنان ابوبکر را به خوبی متوجه شد ه بود در مجلس مشورت به او گفت : تو فقط اینگونه سخن می گویی . سبحان الله . چه قلب وحشت زده ای پیدا کرده ای و نفست بی تحمل شده است .من گردنهای عرب برای تو خم کرده ام و حکومت و شورای را تثبیت نمودم . اگر چنین نبود پسرل ابوطالب استخوانهایت را آرد می کرد . خدا را شکر کن که مم درکنار تو هستم . ابوبکر گفت : ای عمر تورا به خدا سوگند می دهم که مرا از مغلطه ها و مانع سازی های خود رها کن . به خدا قسم که اگر او بخواهد من وتو را بکشد با دست چپش می کشد و نیاز به دست راست ندارد .

موضوعات: گفتار ناطق  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...