وعده دیدار
وعده دیدار نزدیک است.






اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


ای مردمان امام غائب ازنظرتان راتنها نگذارید!به خداخیرشمادرهمراهی بااوست.


جستجو




دهه کرامت یادآور تمام خوبی‌هاست. ...

 

دهه کرامت، دهه اول ماه ذی‌العقده است و آغازش با ولادت حضرت معصومه(علیهالسلام) و پایانش با ولادت حضرت ابوالحسن علی بن موسی‌الرضا(علیه السلام) می‌باشد.این دهه یادآور بسیاری از مطالب عالی و مفاهیم بلند و سازنده و ارزشمند است. دهه کرامت یادآور لطیف‌ترین علائق و مهر و وفاهای کم‌نظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است.

مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است.

مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهما‌السلام) سابقه ندارد.

دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان و الامقام و گرانقدر جهان می‌باشد.

تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است.

دهه کرامت یادآور تحول آفرینی بانوان آسمانی است و این که می‌توانند رهبری دل‌های صدها میلیون مسلمان را در طی اعصار عهده‌دار بشوند.

دهه کرامت یادآور زهرا و زینب (علیهما‌السلام) است.

تمام مفاهیم سازنده‌ای که ما در فرهنگ اسلامی داریم در این دهه تداعی می‌شوند چرا که حرم حضرت معصومه و امام رضا (علیهماالسلام) کانون دعا و قرآن و نیایش و … است.

دهه کرامت یادآور تمام خوبی‌هاست. و یادآور جمال انسانی است.

اکنون اطلاعاتمان را در باره ی این بزرگواران بالا می بریم

امام صادق(ع)پیش از ولادت كریمه آل محمد(ص) فرمود:

خدا را حرمى است و آن مكه است،امیرمؤمنان را حرمى است و آن كوفه است،و ما اهل بیت را حرمى است و آن قم است.بزودى بانویى به نام فاطمه از تبار من در آن جا دفن شود كه هر كس به زیارتش بشتابد،بهشت بر او واجب مى گردد.

بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)

بر اساس رویاى صادقه‏اى كه مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) از پدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه .)نقل مى‏كردند، قبر شریف حضرت معصومه(س)جلوه‏گاه قبر گم شده مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مى‏باشد.آن مرحوم در صدد بود كه به هر وسیله‏اى كه ممكن باشد، محل دفن‏حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظور ختم مجربى را آغاز مى‏كند و چهل شب آن را ادامه مى‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏حضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مى‏شود، امام(ع) به ایشان مى‏فرماید: «علیك بكریمه اهل البیت‏» «به دامن كریمه اهلبیت پناه ‏ببرید.» عرض مى‏كند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته‏ام كه قبر شریف ‏بى‏بى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.

امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه در قم مى‏باشد.سپس ادامه داد: براى مصالحى خداوند اراده فرموده كه محل دفن حضرت فاطمه‏سلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه را تجلیگاه قبر آن حضرت قرار داده است.هر جلال و جبروتى كه براى‏ قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت‏را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.

تنها خواهر امام هشتم

موضوعات: مناسبتها, گفتار ناطق  لینک ثابت
[چهارشنبه 1396-05-04] [ 11:39:00 ق.ظ ]

سیره اجتماعی امام علی علیه السلام ...

معنای لغوی «سیر» و «سیره»

«سیره در زبان عربی از ماده سیر است. سیر به‌معنای رفتن و رفتار است؛ ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار».

معنای سیره امام علی علیه السلام

وقتی سخن از سیره امام علی ـ علیه‌السلام ـ می‌شود، یعنی نوع سبک و متد رفتار آن حضرت، رفتاری که همواره در طول زندگی آن حضرت مراعات گردیده است و به‌صورت «سیره» درآمده است. اصول حاکم بر زندگی امام علی ـ علیه‌السلام ـ در همه ابعاد و زمینه‌ها مبتنی بر قرآن و سنت پیامبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ بوده است. در زمینه اجتماعی و برخورد با جامعه نیز آن حضرت روابط خویش را براساس دستورات الهی و نبوی قرار داده بود. برخی از این اصول که به‌طور خیلی خلاصه به آنها اشاره می‌شود، بدین قرار است:

اصول حاکم بر زندگی امام

← ۱. احترام به حقوق و کرامت انسا‌ن‌ها:
حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ در برخورد با مردم و جوامع انسانی دیدگاهی فراتر از دید یک مسلمان به مسلمانی دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم می شدند. «دسته‌ای از آنها برادر دینی‌اند و دسته‌ای دیگر در آفرینش با مسلمانان یکسانند.
براساس همین اصل بود که آن حضرت فردی یهودی را که در مسیر کوفه همسفر ایشان شده بود و سپس مسیرش عوض شد را چند قدم بدرقه کردند و وقتی آن یهودی علت این کار را از حضرت پرسید، امام ـ علیه‌السلام ـ فرمود: می‌خواهم قدری تو را همراهی کنم تا حق رفاقت را به‌جا آورده باشم؛ زیرا پیامبر ما دستور داده است: «هر گاه دو نفر در راهی همسفر شدند، به گردن یکدیگر حق می‌یابند و لازم است شخص، رفیق راهش را هنگام جدایی چند گام بدرقه کند».این حرکت امام سبب شد آن فرد یهودی مسلمان شود.

← ۲. مروت و مدارا با دوست و دشمن:
در زندگی امیرالمؤمنین نمونه‌های بسیار زیادی از مروت و مدارا می‌توان مشاهده کرد.

←← مدارا با عایشه
یکی از این موارد مدارای حضرت با عایشه است. عایشه از مسببین اصلی جنگ جمل بود. حضرت بعد از پیروزی بر اصحاب جمل عایشه را با همراهی برادرش محمد بن ابی‌بکر به مدینه فرستاد. همین رفتار حضرت سبب شد که عایشه همواره از کرده خویش پشیمان باشد و بگوید: ای کاش سال‌ها پیش از این مرده بودم.

←← مدارا با خوارج
با خوارج نیز حضرت در ابتدا با مدارا رفتار کرد، با اینکه حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ را کافر می‌دانستند، اما حضرت مزاحم آنها نمی شد و حتی حقوق آنها را از بیت‌المال قطع نکرد. اما بعد از اینکه آنها دست به انقلاب زدند و امنیت راهها را سلب کردند و غارتگری و آشوب پیشه کردند، علی ـ علیه‌السلام ـ آنها را تعقیب کرد و در نهروان رو در روی آنان قرار گرفت.

← ۳. سهل‌انگاری نکردن در امور دین:
آن حضرت در اموری که به شخص خویش مربوط می‌شد، گذشت می‌کرد؛ اما در امور دینی و اجرای احکام الهی مدارا و سستی نمی‌کرد.

←← دیدگاه شهید مطهری
شهید مطهری می‌نویسند: «اسلام در مسائل اجتماعی نمی‌گذرد؛ چون این گذشت، مربوط به شخص نیست؛ مربوط به اجتماع است. مثلاً یک کسی دزدی کرده است، مجازات دزد، دست بریدن است. صاحب مال نمی‌تواند بگوید من گذشتم…».

← ۴. عدالت اجتماعی:
رعایت عدالت سرلوحه برنامه‌های امام علی ـ علیه‌السلام ـ بود. حضرت عدالت اجتماعی را به‌ویژه در حکومت خویش محور قرار داده بود. در قاموس زندگی آن حضرت کلمه‌ای زیباتر از عدل و عدالت نیست. آن حضرت در راستای استقرار عدالت با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ کرد و سرانجام جان خویش را نیز در همین راه از دست داد.

←← دیدگاه جرج جرداق
جرج جرداق مسیحی می‌نویسد: «قتل علی در محراب عبادت به سبب شدت عدالت او بود».

← ۵. برابری اجتماعی:
پس از رحلت رسول اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ بار دیگر اشرافیت جاهلی تجدید حیات کرد و مساوات سیره‌ نبوی از بین رفت تا اینکه حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ زمام امور را به دست گرفت و بار دیگر سیره مساوات و برابری اسلامی را زنده کرد. امام اعلام کرد که در همه امور به سیره رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ عمل خواهد کرد.

←← سخنی از امام علی
آن حضرت می‌فرمود: «من شما را به راه و روش پیامبرتان خواهم برد و به آنچه فرمان داده شده‌ام، عمل خواهم کرد. موضع من پس از رحلت رسول، چون موضع من در دوران زندگی اوست».
برابری طبقاتی،برابری حقوقی و برابری در برابر قانون و قضا نیز از موارد برابری اجتماعی می باشند که فرصت اشاره به آنها در این مختصر نمی‌گنجد.

← ۶. مشورت در امور اجتماعی:
استبداد و عدم مشاوره موجبات نابودی و هلاکت حکومت‌ها و شخصیت‌ها را فراهم می‌کند. حضرت علی ـ علیه‌السلام ـ می‌فرماید: هر‌کس استبداد رأی ورزد، نابود خواهد شد. [۱۲]و در جای دیگر می‌فرماید: مشورت کن تا از لغزش‌ها و پشیمانی‌ها در امان باشی.

←← روایتی از مزاحم
نصر بن مزاحم می‌نویسد: چون علی ـ علیه‌السلام ـ آهنگ شام کرد، مهاجران و انصار را فراخواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «بی‌گمان شما کسانی هستید که نظرتان محترم، خِرَدتان ارجمند، سخنتان حق و کردار و رفتارتان نیکو است. اکنون آهنگ آن داریم که به سوی دشمن خود و شما رهسپار شویم. پس رأی خویش را در این‌باره بیان نمایید».

آن حضرت نه‌تنها به مشاوره و تبادل‌نظر با دیگران فرمان داد و عمل کرده، بلکه ویژگی‌ها و مشخصه‌های افراد مورد مشاوره را نیز بیان داشته است.

←← حدیثی از امام علی
در حدیثی حضرت می‌فرماید: «طرف مشورت تو اول باید عاقل باشد، دوم آنکه آزاد مردِ متدین باشد و سوم آنکه دوستی دلسوز به‌شمار آید و چهارم آنکه اگر موضوعی مهم و پنهانی را با او در میان گذاشتی، همچون خود تو از آن آگاه باشد».

نتيجه‌گيری:

حضرت علی ـ عليه‌السلام ـ در تمامی امور تابع رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ـ بود و سعی می‌کرد در تمامی امور سيره رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌و‌آ له ـ را اجرا کند. در امور اجتماعی نيز به اين امر توجه داشت. توجه به اصول اجتماعی من جمله مدارا با دوست و دشمن، عدالت اجتماعی، مشورت و… همواره در سيره آن حضرت مورد توجه قرار گرفته است.

موضوعات: گفتار ناطق  لینک ثابت
[شنبه 1396-03-27] [ 02:31:00 ب.ظ ]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏

عيسى (ع) گفت‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ مكتب‏دار بآن حضرت عرض كرد كه بگو ابجد عيسى (ع) سر خود را برداشت و بمكتب دار گفت كه آيا ميدانى كه ابجد چيست و چه معنى دارد و مكتب‏دار دره را بلند كرد كه بآن حضرت زند فرمود كه اى معلم مرا مزن اگر ميدانى فبها و اگر نه از من بپرس تا از برايت شرح و بيان كنم گفت كه از برايم بيان كن عيسى (ع) فرمود كه الف آلاء و نعمتهاى خدا است و باء بجهت خدا و بجهت بفتح باء و سكون هاء خوبى و خرمى و آراستگى‏ و زيبائيست و جيم جمال خدا و دال دين خدا است هوز هاء هول و ترس دوزخ است و واو ويل و عذاب است از براى اهل آتش و زارى زفير و نعره دوزخ است حطى يعنى حطت الخطايا عن المستغفرين يعنى فرو ريخته شد گناهان از آنان كه آمرزش ميطلبند كلم كلام خدا است كه هيچ بدل‏كننده از براى كلمات و سخنان او نيست سعفص يعنى صاعى در برابر صاعى و جزاء مقابل جزاء است قرشت يعنى ايشان را قرش و جمع نمود و ايشان را محشور ساخت پس آن مكتب دار گفت كه اى زن دست پسرت را بگير كه آنچه بايد بداند دانسته و او را حاجتى بمعلم نيست و معلم نميخواهد.

«مترجم گويد» كه شايد مراد اين باشد كه صاد در سعفص اشاره بسوى صاع است و اعتبار مساوات و قرينه آنست كه سعف بتحريك سين و عين جمع سعفه است و آن شاخه درخت خرما است و اكثرى كه اغلب است در شاخهاى درخت خرما تساوى و برابريست و عدم تفاوتى كه محسوس باشد و قول آن حضرت (ع) كه فرموده جزاء بجزاء است از براى بيانست نه تأسيس و بناى تازه گذاشتن.

حديث كرد ما را محمد بن حسن بن احمد بن وليد «رضى» گفت كه حديث كرد ما را محمد بن حسن صفار گفت كه حديث كردند ما را محمد بن حسين بن ابى الخطاب و احمد بن حسن بن على بن فضال از على بن اسباط از حسن بن زيد كه گفت حديث كرد مرا محمد بن‏سالم از اصبغ بن نباته كه گفت امير المؤمنين (ع) فرمود كه عثمان بن عفان رسول خدا (ص) را از تفسير و بيان ابجد سؤال نمود رسول خدا (ص) فرمود كه تفسير ابجد را بياموزيد كه همه اعجوبه‏ها در آنست و اى بر عالمى كه تفسير آن را نداند پس عرض شد كه يا رسول اللَّه تفسير ابجد چيست فرمود اما الف آلاء و نعمتهاى خدا است و حرفى از نامهاى آن جناب و اما باء بجهت و نيكوئى خدا است و اما جيم جنت و بهشت خدا و جلال خدا و جمال او است و اما دال دين خدا است و اما هوز پس هاء هاويه و دوزخ است پس واى بر كسى كه در آتش دوزخ فرو رود و اما واو ويل و واى بر اهل آتش دوزخ و اما زاى زاويه و سه كنجى است در آتش دوزخ پس پناه ميبريم بخدا از آنچه در آن زاويه است يعنى زاويه‏هاى جهنم و اما حطى پس حاء حطوط و فروريختن گناهانست از آنها كه استتغفار ميكنند در شب قدر و آنچه جبرئيل با فرشتگان با آن فرود آمده‏اند تا طلوع صبح و اما طاء طوبى از براى ايشانست و خوبى بازگشتنگاه و طوبى درختى است كه خداى عز و جل آن را نشانيده و از روح خود در آن دميده و بدرستى كه شاخهاى آن از پشت ديوار و حصار بهشت ديده مى‏شود و آن درخت زيور و جامها ميروياند در حالى كه آويزان و سخت نزديكست بر در دهانهاى ايشان و اما ياء يد و دست خدا است يعنى قدرت آن جناب در بالاى آفريدگانش‏ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ‏ يعنى پاك و منزه است آن جناب و برتر از آنچه شرك مى‏آورند و شريك او مى‏سازند و اما كلمن پس كاف كلام خدا است و كلمات خدا را هيچ تبديلى نيست و هرگز غير از آن جناب تعالى پناهى را نمى‏يابى كه بآن ميل كنى و ملتجى شوى و اما لام پس المام و فرود آمدن اهل بهشت است در ميان خويش در زيارت و تحيت و سلام و تلاوم يعنى بهم ملامت كردن اهل دوزخ در آنچه در ميان ايشانست و اما ميم پس ملك و پادشاهى خدا است كه زوال ندارد و دوام خدا كه فانى نميشود و اما نون‏ ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ‏ است و نزد بعضى نون اسم سوره است و نزد بعضى ديگر اين حرف مفتاح اسم نور و ناصر است و اشاره است بكلمه كن يا مطلق ماهيست يا آن ماهى كه زمين بر پشت آنست كه آن را يهموت يا برموت يا ملهوت گويند يا لوحى از نور يا طلا يا نهرى در

بهشت يا نون جزو الرحمن است يا دوات و غير از اين گفته‏اند و عالم ربانى مفسر كاشانى در تفسير خود ميگويد كه اصح اقوال آنست كه نون اسم دوات است و معنى آن است كه سوگند بدوات و قلم و آنچه مينويسند يعنى حافظان بقلم زبان و مداد دهان بر بندگان از گفتار و كردار ايشان گويند كه مراد همه نويسندگانند از آدميان و جنيان و فرشتگان و ليكن محمود بن عمر زمخشرى در كشاف معنى دوات را چون سائر معانى كه ذكر كرده بغايت انكار دارد و ميگويد كه مراد از نون همين حرف است از حروف معجم تتمه حديث و قلم قلمى است از نور و نوشته از نور در لوح محفوظ كه فرشتگان كه مقربان گاه كبرياءاند گواهى ميدهند بر آنچه در آنست در روز قيامت و خدا كافى است كه شاهد باشد و اما سعفص صاد صاعى در برابر صاعى است و فص و سر سينه در مقابل فص يعنى جزاء در عوض جزاء و بقدر آنست و چنان كه ميكنى جزاء داده ميشوى بدرستى كه خدا ستمى را بر بندگان اراده ندارد و اما قرشت يعنى ايشان را قرش و جمع فرمايد و فراهم آورد پس ايشان را محشور سازد و بر انگيزد تا روز قيامت بعد از آن در ميان ايشان حكم ميفرمايد و ايشان ستم كرده نخواهند شد.

 

موضوعات: گفتار ناطق, پاسخ به شبهات  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-02-31] [ 01:05:00 ب.ظ ]

نقش روحانیت دراندیشه شهیدبهشتی ...

موضوع عرایض من نقش روحانیت در جامعه امروز ما است و روی سخن، نه فقط روحانیانی که اینجا تشریف دارند و عده شان هم بحمداللّه زیاد است، بلکه با همه برادران و خواهرانی است که در این مراسم پرشکوه نمازجمعه، به نیایش خداوند حاضر شده اند. مسئله مسئله صنفی نیست، مسئله، مسئله بنیادی، در رابطه با جامعه اسلامی ماست. در رابطه با نظام اسلامی ماست. در رابطه با جمهوری اسلامی ماست. در عین آنکه درباره نقش یک گروه و صنف است، درباره کل جامعه هم هست. برای این که نقش روحانیت را در امروز و فردای جامعه بهتر بشناسیم، ناچار هستیم نقش همین روحانیت را در این دو سال اخیر قبل از پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار بدهیم. برادران روحانی روحانیت یک سلسله نقش های دیرینه داشت از سال ها و ده ها سال و قرن ها پیش. این نقش ها را یکی یکی برمی شماریم. روحانیت، نقش بیان اسلام اصیل را برای جامعه برعهده داشت. اگر مردم می خواستند بفهمند دین شان، اسلام شان، قرآن شان، کتاب شان، سنت شان، عقاید اسلامی و احکام اسلامی و اخلاق اسلامی چه گفته است، به روحانی مراجعه می کردند. روحانیان کم حرکت تر، آنهایی بودند که در ایفای این وظیفه می نشستند، تا مردم به آنها مراجعه کنند. روحانیان پر حرکت تر و مسئولیت شناس تر، آنهایی بودند که نزد مردم می رفتند تا رسالت خداوند را تبلیغ کنند. ولی به هر حال وظیفه بیان اسلام، در درجه اول برعهده روحانیت بود. وظیفه تحقیق درباره اسلام، اسلام شناس، مجتهد، صاحب نظر، مرجع، کسانی که صلاحیت مرجعیت در زمینه مسایل اسلامی داشته باشند، اینها در درجه اول باید از حوزه های علوم اسلامی و از حوزه های روحانیت بیرون بیایند. آن جا باید نشو و نما کنند، ساخته شوند، بزرگ شوند، شناخته شوند شناختنی که در آن مدرک نبود و مدرک بود. آن چه نبود، مدرک کتبی کاغذی بود و آن چه بود، مدرک عینی اجتماعی بود. چهره های محقق مجتهد بحد بلوغ رسیده، در این نظام بی تکلف به مرور زمان، بوسیله شاگردان برجسته یا هم طرازان با انصافشان معرفی می شدند. هم شناخته می شدند، هم شناسانده می شدند و در این شناختنی و شناساندن کندی بود، سرعت لازم نبود، اما اطمینان فراوان وجود داشت. چهره ای که در یک حوزه علمیه بزرگ شکوفا می شد، گل می کرد، شناخته می شد، تقریباً عموم مردم می توانستند به صلاحیت علمی و حتی به صلاحیت فضیلتی و معنوی و تقوائیش، اعتماد و اطمینان پیدا کنند. بنابراین وظیفه تحقیق درباره اسلام، بر عهده روحانیت بود و روحانیت این وظیفه را خود، عهده دار شده بود. سوم: وظیفه تهذیب اخلاق. روحانیت نقش عمده خود را در این می دید که باید با سخنش، با بیانش، با عملش و با رفتارش، با معاشرتش، با هدایتش، با تذکرش، مردم را به اخلاق پاک دعوت کند. اخلاق جامعه را مهذب کند، جامعه را از آلودگی ها دور کند و به کمالات اخلاقی بیاراید. این نقش سوم نقش بسیار مهم روحانیت بود. در حدود نوزده سال قبل، پس از رحلت مرحوم آیة اللّه العظمی بروجردی این استاد بزرگواری که به خصوص در شناساندن روش تحقیقی فقه، حق بزرگی بر همه ما دارد، برای ایجاد حرکتی سازنده تر درحوزه، دوستان مان، مدرسین گردهم آیی ها بحث ها و برنامه ریزی هایی داشتند. برنامه هایی به ثمر رسیده بود وبرای شروعش با چهره هایی که در معرض مرجعیت بودند و یک مرجع بودند، تبادل نظر داشتیم. از جمله شبی همراه با برادران عزیز و مجاهد، آیة اللّه مشکینی و آیة اللّه ربانی شیرازی، خدمت حضرت آیة اللّه العظمی آقای گلپایگانی بودیم. بحث بود درباره این که: چه باید کرد که مسئله تربیت اخلاق و تهذیب اخلاق در حوزه علمیه قم، نقش بالاتر و سازنده تری بخود بگیرد؟ بحث بود، صحبت بود. یاد می کردیم از درس سازنده اخلاق مرجع عالی قدر، امام خمینی قدس سره در قم. و تأثیری که درس ایشان در آن سال ها در ساختن و تربیت کردن فضلایی که به آن درس حاضر می شدند، داشت و تأسف از این که سال هاست این درس تعطیل است و ادامه ندارد. البته در آن موقع امام در قم بودند اما درس های دیگری را داشتند. به این مناسبت من پرسیدم که در آن موقع که شما طلبه ای جوان بودید، در این حوزه قم سازندگی اخلاق در حوزه قم بر عهده چه کسی بود؟ چه کسی درس اخلاق داشت؟ ایشان پاسخی دادند که به یاد من همچنان مانده و می ماند. گفتند در آن موقع ما درسی به نام درس اخلاق نداشتیم، اما الگوهایی به عنوان الگوهای عملی اخلاق داشتیم و در میان این الگوها از چند نفر به عنوان الگوی برجسته نام بردند؛ از جمله از مرحوم آیةاللّه و استاد و عالم ربانی فقیه مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی قدس سره. گفتند: رفتار این عالم جلیل در محیط جامعه، در شهر و در حوزه برای همه ما طلاب آن موقع، آموزنده و سازنده بود. از هر سخنش، از هر قدمی و از هر برخوردی و از هر رفتاری ما چیزها می آموختیم. داستان ها نقل کردند که از آن می گذرم. این را بدین مناسبت نقل کردم که توجه به تهذیب اخلاق چه برای خود طلاب و روحانیون و چه نقشی که این ها باید در جامعه از این نظر داشته باشند. چهارم: نقش روحانیت در خدمت به مردم و گره گشایی از مردم، مردم ببینند که روحانی مرد دنیا و آخرت، هر دو است. برای این که اسلام دین دنیا و آخرت، هر دواست. در اسلام دنیا و آخرت جدا نیست و آخرت هم از دنیا جدا نیست. این جا دار عمل است و آنجا دار جزا. اینجا جای ساختنی است و آنجا جای بهره و رشدن. و ساختنی که اینجا داریم فقط نماز و عبادت نیست که البته نماز و عبادت، ستون دین است ولی فقط آن نیست، خدمت به خلق هم هست. روحانیون هر قدر در مناطقشان به مردم بیشتر خدمت کنند، خدمت روحانیت شان را، بهتر انجام داده اند، خوب یادم می آید عده ای از طلاب پر تلاش عزیز ما به روستاها می رفتند. و همان کاری را می کردند که امروز جهاد سازندگی می کند. پیشگام و پیشتاز جهاد سازندگی، طلاب متعهد و متحرک و با ایمان و خداپرست و خلق دوست و مردم دوست حوزه ها بودند. مسئله، مسئله افتخارکردن نیست. در جامعه کسی قصد تقسیم افتخارات ندارد. مسئله، مسئله به یاد آوردن و بیاد آمدن است. روحانیون در نقش خدمت به مردم، بهتر می توانند پیام اسلام را تبلیغ کنند. حمام می ساختند، راه می ساختند، به بینوایان کمک می کردند، درمانگاه می ساختند، غسال خانه می ساختند، مدرسه می ساختند، حتی در آن اواخر شاید درحدود هفت ، هشت ، ده سال قبل رفته بودند سراغ این که با خودیاری مردم ، برق و روشنایی برای مردم درست کنند و امثال اینها. یک خدمت دیگر روحانیت که در این خدمت بسیار هم حساس عمل می کند و باید هم حساس عمل بکند، روشنگری برای مردم بود، در جهت شناساندن انحرافات فکری که به نام اسلام تحویل مردم داده می شود. روحانیون در بیدار کردن مردم نسبت به افکار انحرافی، نقش بسیارمؤثری داشته اند. برای این که می دانستند که؛ اذا ظهرت البدء فلیظهر عالم علمه، وقتی نوآوریهای انحرافی و التقاطی را می دیدند، در گوشه و کنار جامعه، با آنها به مبارزه بر می خواستند، مردم را روشن می کردند، به مردم می گفتند که آنچه مایه نجات است ، اسلام اصیل است نه اسلام آمیخته به غیر اسلام. یک روشی هم روحانیون ساخته شده و تربیت شده در این باره داشتند که من، این را اینجا می گویم و آن روش این بود: روحانیون زبده در برخورد با کسانی که دچار انحراف شناختی درباره اسلام بودند، می کوشیدند اینها را در درجه اول جذب کنند، بعضی ها بودند خیلی خوش سلیقه نبودند، از همان اول دعوا می کردند. بنابراین بیشتر دفع می کردند و سخن ما همواره با این دوستان این بود، که برای یک عالم دینی، برای یک مسلمان متعهد به خصوص یک عالم و روحانی قدم اول، جاذبه است. تلاش در راه جذب کردن، از راه روشن کردن با سخن و با اندیشه روشنگر و از راه ایجاد جاذبه اخلاقی و عملی است تا دافعه. بنابراین اگر همه شما روحانیون عزیز، امروز هم این قانون و این اصل رامی پسندید، این فرمول را می پذیرید بکوشیم همه با هم روحانیتی باشیم در درجه اول پرجاذبه، ولی جاذبه بدون دافعه به درد نمی خورد. هر انسان مکتبی، خود بخود دافعه هم دارد. آنهایی که می خواهندسراپا جاذبه باشند بدون دافعه، اینها از آن صلح کلی هایی هستند که خود دچار نوعی التقاط و انحراف اند، صوفی مابانه هستند. اهل حقی که حقش مشخص نیست، همه چیز برایش حق است. اصلا باطلی برایش وجود ندارد. نه، این طور هم نمی شود. اسلام خود یک مکتبی است که جاذبه دارد و دافعه دارد. تبشیر دارد و تنذیر دارد انذار و تبشیر هر دو در اسلام هست. این هم نقش پنجم. نقش ششم: مبارزه با ظلم و ظالم؛ تا وقتی که اصل رژیم، رژیم ظلم و ضد اسلام و ضد عدل بود با کل رژیم یا با نوچه ها و ایادی رژیم در مناطق خودش ، روحانیت می جنگید و مبارزه می کرد. حالا هم که اصل نظام ، نظام اسلامی است اما هنوز ایادیش، ابزارش ، کارکنانش ، همه متناسب با نظام اسلامی نیستند، روحانیت هر جا ظلم و ستمی از این بازمانده های طاغوت ، در اداره ها و مؤسسات و در جامعه ببیند هم چنان با او می جنگد و می رزمد و روحانیت در ایفای این نقش ها مدت ها از زبان و بیان استفاده می کرد. حق هم داشت ، برای این که فرهنگ جامعه ما بیشتر فرهنگ گوش بود تا فرهنگ خواندن ، فرهنگ شنیدن بود تا فرهنگ خواندن. مردمی که بتوانند بخوانند، عده شان زیاد نبود. از وقتی که در جامعه ما فرهنگ خواندن به صورت یک فرهنگ دلنشین، جوان ساز، عمیق و شخصیت ساز در آمد، روحانیت متوجه شد که باید اهل قلم نیز باشد. نهضت قلم و نوشتن ، درست در زمانی که ما اینجا به صورت طلاب جوان در حوزه درس می خواندیم، آغاز شد و رو به اوج رفت. فضلای حوزه دیدند باید توانایی نوشتن داشته باشند، بنویسند آن هم با عبارات و الفاظی که متناسب با زمان باشد و درس خوانده ها از خواندن نوشته هایشان استقبال کنند. قلم، بیان، تحقیق، تجزیه و تحلیل پیرامون مسایل اسلامی و مسایل اجتماعی، نوشته ها وسخنرانی های تحقیقی و تحلیلی و نوشته ها و سخنرانی هایی که آهنگ موعظه یا خطابه های مؤثر داشت .روحانی از این راه هایی که عرض کردم توی متن جامعه جا داشت روحانی و روحانیت از هر قشر دیگر پایگاه مردمیش اصیل تر و مؤثرتر بود. چون روحانی با مردم زندگی می کرد. خدا مرحوم آقای حاج شیخ ابراهیم نجف آبادی را رحمت کند، ایشان از فضلای برخاسته از قم بود. عالمی ارزنده و خدوم و مردمی که این مدرسه علمیه فعلی نجف آباد را ایشان ساخته و برای این که با هزینه کمتر اقتصادی ساخته بشود سنگ ها و آجرها را می آمدند دم خیابان می ریختند و قبل از نماز و بعد از نماز خود ایشان با مردم اینها را پای کار می آوردند. از ویژگی های ایشان ، مردمی بودنش بود. چه جور مردمی؟ دوستان نجف آباد برای من نقل می کردند که حاج شیخ ابراهیم همیشه برای خدمت به مردم آماده است گاهی می شود زن و شوهری توی خانه نصف شب، دعوایشان می شد، همه آنها که در خونه بودند حریف نمی شدند که دعوا را بخوابانند. بالاخره یک نفر دو بعد از نیمه شب می آمد درب منزل حاج شیخ را می زند: آهای حاج شیخ؟ حاج شیخ خوابند. بیدار شود. بیدار می شود می آیم. خانه کربلایی علی، دعوا هست بین زن وشوهر. بریم اینها را با هم آشتی بدهیم. ایشان نمی گفت صبح. می گفت: برویم. لباسش را می پوشید، می آمد وارد خانه می شد، با رویی گشاده و خندان می گفت: جایی را درست کنید ببینیم فعلا. می نشست پای سماور، یک چای خودش می خورد، یک چای به آنها می داد، زن و شوهر را با هم آشتی می داد، قال را می خواباند، پا می شد می رفت خانه. اگر روحانی در متن جامعه زندگی می کند و با وجدان جامعه رابطه برقرار می کند برای این است که به راستی با مردم زیست می کند. در یک گفتگویی که به همین مناسب دو سه روز قبل با امام داشتیم ، ایشان با همان دقت نظر، روی این نکته تکیه داشتند. مسئله این بود، مشکلی بود درباره روحانیت، مطرح شد. یک راه حلی مطرح شد. فرمودند نه، این راه حل خوبی نیست. این، روحانی را از مردم جدا می کند. روحانی، باید با مردم زندگی کند. کمال روحانی این است. بعد فرمودند: آن وقت ها که ما طلبه بودیم و به تعبیر خودشان، اراک بودیم، خانواده مرحوم حاج آقا محسن اراکی که روحانی متعین و متحول و کیا بیادار بودند، خوب اینها در شهر اراک سیادت و آقائی داشتند.مرحوم آیة اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قدس سره بنیانگذار این حوزه، ایشان هم به دعوت اینها از عراق آمده بودند به اراک که آنجا، جلسات درسی داشته باشند. امام می فرمود: ریاست و نوکر و خدم و حشم، مال آن آقایان بود ولی مردم، با آنها نبودند؛ مردم با حاج شیخ بودند، که عبایش را زیر بغلش می گذاشت می آمد توی بازار. با مردم زیست کردن، این شأن روحانی است و روحانیت باید به این عامل، بیش از هر عامل دیگر توجه کند. برای این که اگر می خواهد: روشنگر اسلام باشد و بیانگر اسلام باشد، برای مردم، باید در دل مردم جای داشته باشد. اگر می خواهد آنها را موعظه کند، باید در قلب مردم جای داشته باشد و در متن مردم. اگر می خواهد آنها را ارشاد کند، اگر می خواهد آن ها را از نظر اخلاقی اصلاح کند و تهذیب کند این باید در متن مردم باشد. اینها امتیاز نقش روحانی بوده است در گذشته. تا سال 1341 نقش روحانیت در همین هایی که عرض کردم خلاصه می شد. به اضافه تحصیل و تدریس در حوزه ها، سال 1341 یک روحانی برجسته آمد، نقطه عطفی در نقش روحانیت بوجود آورد. تا آن موقع روحانیون به دو بخش تقسیم می شدند، یک عده روحانیونی که در سیاست هم وارد بودند و یک عده روحانیونی که از سیاست پرهیز می کردند. روحانیون سیاسی ، آدم هایی بودند خیلی محدود و معدود، اکثریت قاطع روحانیت آنهایی بودند که از سیاست کناره گیری داشتند کسی هم از این بالاتر. نشانه تقوای بیشتر و عدالت کامل تر و صرف نظر کردن بیشتر از دنیا، برای یک روحانی این بود که، کاری به کار سیاست نداشته باشد. بودند چهره های برجسته محبوب در عالم روحانیت که ، چهره های سیاسی هم بودند، اما ورود به سیاست همان و تنزل درجه روحانیت همان. سال 1341 یک روحانی جامع الشرائط که در مکارم و ارزشهای والای او، جای سخن نبود، فقاهتش، علمش ، عدالتش ، اخلاقش، مهذب بودنش، مدرس عالی مقام بودنش، همه جا زبانزد بود و در حوزه، این آمد این تابو، این خاطره و یاد بود نامطلوب دوره اعتزال روحانیت از نقش خلاق سیاست را از بین برد. آمد و گفت: روحانی باید بیان اسلام بکند، تبلیغ اسلام بکند، به مردم خدمت بکند، در متن جامعه بماند، موعظه بکند، با انحرافات مبارزه بکند ولی مطلب به اینجا تمام نمی شود، روحانی باید پیشتاز و پیشگام در مبارزات سیاسی گسترده نیرومند همراه با زد و خورد و کشته شدن و کشتن باشد، تا یک ، روحانی تمام عیار باشد. علی وار، حسین گونه، پیامبروار. مگر نه روحانی میگوید من جانشین پیامبرم؟ مگر نه این که می گوید من نایب امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف هستم؟ پس چگونه می تواند خود را از مسئولیت های سنگین سیاسی و مبارزاتی برکنار بداند؟ روحانی باید مرد سیاست و مبارزه نیز باشد. آن شخصیت والایی که توانست این نقطه عطف تاریخی را برای تکامل نقش روحانیت در جامعه ایفا کند، امام بود. چه شد که در سال های، 1356 و 57 روحانیت نقشش در جامعه اوج گرفت؟ جایش در جامعه بسی بازتر شد؟ چه شد؟ آن هم نه به صورت یک گروه معدود، عده زیادی از روحانیون از مسجد به راهپیمایی ها آمدند. مسجدها جای تدارکات مبارزه ها شد، پلاکاردها را همان جا می نوشتند، مردم را همان جا جمع می کردند، شعارها را همان جا یاد می دادند، ترجیح بندهای راهپیمایی ها کجا تنظیم می شد؟ در همان مساجد. مسجد پایگاه اصیل خودش را باز یافت و تکمیل کرد. تا وقتی که در مبارزه پیروز شد. اکنون سؤال این است که روحانیت امروز باید چه نقشی داشته باشد؟ آنچه به عنوان پاسخ می توانم خدمتتان عرض کنم این که اولا: روحانی باید همه آن نقش های گذشته را حفظ کند. حوزه ها باید محل درس خواندن و درس گفتن و تحقیق کردن باشد. بیان و قلم روحانیت باید هم چنان نافذ باشد و روز بروز نافذتر. طلاب جوان عزیز برای یاد گرفتن، سخن گفتن بهتر و نافذتر و نوشتن رساتر و بلیغ تر باید وقت صرف کنید می دانید بیان بلیغ و نوشته بلیغ کدامست؟ فقط الفاظ نیست. بلاغت به الفاظ ارتباطی ندارد. فصاحت بیشتر به الفاظ ارتباط دارد. بلاغت به این است که، شما باید دائماً در فرهنگ معنوی و اخلاقی و سیاسی و اجتماعی روز، حضور داشته باشید. باید بدانید امروز جوان ها چه کتاب هایی را می خوانند، چه سئوالاتی برایشان مطرح است، توده مردم چه سؤالاتی برایشان مطرح است. حتی این کافی نیست. روحانی اگر می خواهد در نقش امامت و پیشوایی نقش ایفا کند باید دو روز و سه روز و ده روز و یک ماه و یک سال هم از جامعه اش جلوتر باشد. باید دور هم بنشینید بحث کنید، که مسئله ای که فردا برای مردم ما مطرح می شود کدامست، ما امروز جواب او را آماده کنیم. مسئله دینی، اعتقادی، عملی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی، اقتصادی و هرگونه مسئله دیگر. روحانیت عزیز تو هم چنان عزیزی. نگران نباش. می کوشند تا تو را از آن مقام رفیعی که با تواضع و فروتنی و خدمت و ایمان و عمل صالح بدست آورده ای فرو آورندت ، ولی بدان، اگر در راه خدا باشی و با خدا باشی و در خط خدمت صادقانه به خلق خدا بمانی خدا این منزلت را برای تو تضمین کرده است تو هم چنان الگوی ایمان و عمل صالح بمان، تو هم چنان نمونه تواضع و فروتنی و خدمت به مردم بمان، تو هم چنان دارای سرمایه شناخت عالی و مؤثر از اسلام بمان و بشو، تو هم چنان رابطه مردمیت را با متن مردم نگهداری کن و تقویت کن، تو هم چنان با نسل جوان حتی جوان اغفال شده اش هم چون یک برادر یا پدر مهربان روشن گر برخورد بکن مطمئن باش فردا از آن تو و شعار تو و راه توست. بنابراین توصیه می کنیم حوزه علمیه قم در ایفای این نقش عظیم هم چنان پایمردی کند. به همین جهت با همه گرفتاری های گوناگونی که دارم دوستان تأکید کرده اند که کلاسی برای حدود ششصد نفر از طلاب تشکیل داده اند که اینها معارف شان را بالاتر ببرند. گفتند بجاست یک بحث با اینها بپذیری و پذیرفتم و انشاءاللّه دو هفته یک بار با آنها دیدار خواهم داشت. باور کنید در این ایام، مکرر غبطه می خورم هم خودم ، هم دوستان هم فکر و همکار و همرزم ، که فرصت ما، برای ایفای این نقش در حد مطلوب نیست و این به خاطر اهمیتی است که ، برای این نقش قائل هستم. خوب، از نظر مشاغلی که امروز در جامعه هست روحانیت چه کار بکند؟ این سئوال مهم مطرح است. من این مشاغل را یکی یکی اینجا مطرح می کنیم. اما همگامی و همکاری با مجاهدان جهادسازندگی که شما خودتان پیشگام آن بوده اید: چرا در گروه های جهاد روحانی نیست؟ با هر گروه جهاد باید یک طلبه روحانی هم برود. یک شرط هم دارد و آن این است که: طلبه ای که آنجا می رود بداند که می رود هم در آنجا تبلیغ اسلام کند و هم بیل به دست بگیرد، طلابی که نمی توانند بیل و کلنگ به دست بگیرند توصیه می کنم در گروه های جهاد شرکت نکنند. در سپاه پاسداران؛ این پاسدارها این قدر دلشان می خواهد یک کسی از شما طلاب عزیز، طلاب ساخته شده بروید در داخل آنها، با آنها زندگی کنید. البته می دانید جالب ترش چه هست؟ جالبرتش این است که در آن ساعاتی که در پادگان تشریف می برید، همان لباس سپاهی را هم به تن کنید. شما حتماً در آن نوشته ولایت فقیه امام، این را خوانده اید که امام انتقاد می فرماید اگر اشتباه نکنم در آن نوشته است از کسانی که لباس جندی را برای روحانی یک لباس خلاف روحانیت و خلاق مروت می شمردند. خوانده اید این را در نوشته های امام؟ دوستان؛ من اعلام خطر حتی می کنم، می گویم که سپاه پاسداران اگر بخواهد گسترش پیدا کند و نقش انقلابیش را در پاسداری از نظام اسلامی شما هم چنان با اوج ایفا بکند، بدون حضور جمعی فعال و با ایمان و مبارز و سلاح آشنا از طلاب و جوانان غیر طلبه از دانشگاه، جوانان خود ساخته دانشگاهی میسر نیست. این ها نیاز دارند. بروید به آنجا. خوب می پرسید که یعنی در اینجا درس و کار و همه را رها کنیم و بریم؟ نه جانم، هیچ نیازی نیست چه عیب دارد که طلاب آماده دوره های دو ماهه در سپاه بگذارند؟ دوماه آنجا و ده ماه اینجا. آیا عیبی دارد؟ جائی آسیب می بیند؟ نمایندگی مجلس و نمایندگی در شوراهای استان و شهرستان و شهر و روستا؛ بسیار خوب است، در هر یک از این شوراها یک روحانی واجدالشرائط شرکت کند، ولی به یک شرط. به شرط این که آنجا که می رود از نظر مطالعات سیاسی و اجتماعی و محکی خودش را مجهز کند. با فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه و کلام تنها، توی این شوراها نمی توان منشاء اثر خوب بود. آن وقت به عنوان یک فردی که در آنجا فقط نظارت شرعی می کند در می آید. این درست نیست. اگر یک روحانی عضو شورای اسلامی است همین طور باید مطالعه کند. در قضا، قاضی شدن. آن هم در مراحل مختلفش؛ شأن روحانیون است که در قضا شرکت کنند. البته به یک شرط به شرط این که با مسایل قضا و با خصلت های قضا و با مصائب و مصیبت های قضا آشنا شوند. قضا کار دشواریست. مجلس قاضی مجلس است که: الا یجلسه الا نبی او وصی نبی او شقی اگر آگاهی و خود سازی وصی نبی نباشد، شقاوت به دنبالش می آید. دوستان اهل علم که برای دادگاه ها و دادستانی انقلاب به اطراف می روند باید بدانند قبول این مسئولیت یعنی قبول یک بار سنگینی و بزرگ. در فرهنگ و آموزش و پرورش و دانشگاه و تدریس و مدارس؛ البته، جای شماست خودتان را برای تدریس ممتاز مؤثر در یکی از شاخه های مورد نیاز در مدارس و دانشگاه ها آماده کنید و به آنجا بیایید انقلاب فرهنگی که وظیفه امروز ماست و انقلاب اقتصادی که هنوز موفق نشده ایم و آن هم وظیفه امسال ماست ، امسال فقط سال امنیت نیست. سال امنیت، سال انقلاب فرهنگی و سال انقلاب اقتصادی در جهت تقسیم عادلانه امکانات رفاهی موجود در کشور و تولید داخلی بر همه 36 میلیون جمعیت ایران است و در همه این مراحل شما روحانیون عزیز می توانید، نقش مؤثری داشته باشید. خدای متعال به همه ما، به شما روحانینی عزیز، به شما مردم عزیز مسلمان که پیوندتان را با روحانیت متعهد و با ایمان و مسئول و مبارز ارج بنهید توفیق دهد که راه انقلاب اسلامیمان راکه حالا حالاها شهادت و خون و مقاومت و ایثار می طلبد تا پیروزی نهایی انشاءاللّه ادامه دهیم آمین.

موضوعات: گفتار ناطق  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-02-24] [ 12:51:00 ب.ظ ]

نقش روحانیت درجامعه ...

طلبه.وروحانیت تنها نهاد اجتماعی است که خداوند به تکمیل نیروی آن فرمان داده و مستقیما برای تأمین کار آن اقدام کرده است.روحانیت آراسته بودن به فضیلت علم وتقوا ومجهز بودن برای  انجام یک سلسله وظایف اجتماعی ،دینی و واجبات کفایی است بی آنکه علم وتقوا سرمایه ی دنیا طلبی گردد..می توان گفت که طلبه و روحانیت سرباز امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف)می باشد ودغدغه های آن حضرت،وجوداو را نیز فرا گرفته است.دغدغه جهان اسلام،دغدغه تحقق جامعه ایده آل اسلامی ودغدغه تربیت انسانهای صالح ومقرب است.روحانیت دردوران گوناگون براساس مبانی معرفتی وبه فراخورامکانات خویش درتنظیم روابط وحفظ نظام فرهنگی،اقتصادی،سیاسی واجتماعی جوامع شیعه کوشیده وبه سبب نقش ویژه خودارتباط خاصی باقدرت سیاسی داشته است وتلاش کرده تانقش فعالی دراجراواقامه عدالت وقضاوت ایفا کند.البته برخی ازآنها هم ازاین الگوها هم پیروی نکرده وایده دامن برچیدن واعراض پرهیزکارانه ازفعالیت دنیوی را پی گرفته وحضورروحانیت درنهادهای دولتی وتصدی گری اموراجرایی وسیاسی حکومت ورابطه بخشی ازروحانیت باحاکمیت را آسیبی وآفتی برضدروحانیت به حساب آورده اند.

اگرنقص وکاستی درروحانیت پیدا شود جنبه قداست خودرا درنظر مردم از دست می دهدوجنبه الگوگیری نخواهدداشت وموجب سلب اعتماد مردم به حوزه وروحانیت می شود.زیرا بین حرف وعمل روحانیت تناسب وتوازن برقرارنیست،بنابراین نفوذکلامی وکردارورفتارروحانیت دراجتماع کم خواهدشد.

درمنابع اسلامی آمده است مومن وعالم فقیه بایدآگاه وهوشیارنسبت به جایگاه خودباشدوگرنه خسارت آن  موجب هلاکت ونابودیش خواهد بود.بدیهی است که هلاکت وضایع شدن این قشر درجامعه موجب انحطاط وسقوط جامعه می شود..وقوام جامعه متزلزل می گردد.درنتیجه خطر دور گشتن آنان ازجامعه چیزی است که متفکران بزرگ به آن توجه کرده اند.اکنون فکرمنحرف وضداسلامی مانندآتش زیر خاکستربه طور عجیبی اسلام وروحانیت راتهدید می کندواینها افرادی منتقد وخیرخواه هستندولی کسی به سخن آنهاگوش فرا نمیدهد.باشد که این تحقیق گامی درجهت شناخت دردوتلاشی درجهت درمان باشد.

آغاز قرن 14هجری شمسی همزمان با دو اتفاق مهم وتأثیر گذار در تاریخ معاصر کشورایران است.الف:شروع سلطنت پهلوی ب:تأسیس حوزه علمیه قم توسط حائری یزدی بزرگ،دو موضوعی که آینده در تقابل با هم قرار گرفتندومبارزه ی تاریخی بزرگی را رقم زدند.

در این مبارزه سرانجام روحانیت وحوزه های علمیه پیروز گردیدند وعلاوه براین موفق به جذب وهمراه نمودن مردم با خود و آغاز یک گفتمان قوی و پایدار میان نسل معاصر باعث شدند.

اما مسئله به این سادگی هم نیست.درطول این زمان همواره انتقاداتی به روحانیون وسازمان روحانیت وارد بوده است وضعفهای عمده ای داشته که نه تنها تاریخ پیروزی انقلاب را عقب نگه داشته بلکه در هدف اصلی روحانیت نیزخلل پدید آوردو آنرا با نقصان مواجه نموده است.از آنجایی که حوزه علمیه نهاد مرجعیت و رهبری جامعه است این موضوع اهمیت فراوانی پیدا می کندتا با آسیب شناسی جامع وفراگیردر پی شناخت مشکلات فراروی باشیم ومسلمااولین قدم برای حل این مشکل شناخت ریشه ای آن موانع می باشد.

موضوعات: گفتار ناطق  لینک ثابت
 [ 12:47:00 ب.ظ ]