نكاح بدل (زناشويى به‌صورت تعويض همسر); طبرسى، قولى را نقل كرده كه آيه «…‌و‌لا‌اَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِن اَزوج‌…» (احزاب/33،52) درباره اين‌گونه ازدواج است كه در جاهليّت وجود داشته و اسلام آن را منسوخ كرده‌است.[21] 4. نكاح استبضاع (زناشويى براى توليد‌مثل). 5. نكاح رهط (زناشويى دسته‌جمعى). 6. نكاح شغار (ازدواجى كه مهر آن، واگذارى متقابل خواهر يا دختر به طرف مقابل‌است). از سوى ديگر در جاهليّت بر زنان مطلّقه يا شوهر مرده، سخت‌گيرى مى‌شد. قرآن از دخالت در امور آنان هم به شوهر پيشين و هم به خويشان زن هشدار مى‌دهد. در آيه‌231 بقره/2 به مردان مى‌گويد: پس از طلاق يا به‌شايستگى نگاهشان بداريد يا به خوبى رهايشان كنيد و آنان را براى زيان رساندن معطّل نگذاريد تا حقوقشان ضايع شود. از‌طرف ديگر، به خويشان زن هم هشدار مى‌دهد كه آنان را از ازدواج با شوهران پيشين خويش منع نكنيد (بقره/2،232)، و به بازماندگان ميّت هشدار مى‌دهد كه از سخت‌گيرى بر زنان شوهر مرده بپرهيزيد و بگذاريد آينده زندگى‌شان را خودشان مشخّص‌كنند: «فَاِذا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلا‌جُناحَ عَليكُم فِيما‌فَعَلنَ فِى اَنفُسِهِنّ بِالمَعروفِ‌…». (بقره/2،234)
در ذيل آيات 20‌ـ‌21 نساء/4 نقل شده كه وقتى شخصى از همسرش سير مى‌شد و به ازدواج با ديگرى تمايل مى‌يافت، براى جبران مهريّه‌اى كه پرداخت كرده، همسر خويش را به اعمال منافىِ عفّت متّهم مى‌كرد و بر او سخت مى‌گرفت تا حاضر شود، مهر را بازپس دهد و شوهر، آن را براى ازدواج با زنى ديگر صرف كند.]قرآن، با شگفتى مى‌گويد: چگونه مهريّه را باز‌پس مى‌گيريد و براى اين كار به تهمت و گناه آشكار متوسّل مى‌شويد در‌حالى‌كه شما با يك‌ديگر مدّتى زندگى كرده و انس گرفته‌ايد و از اين گذشته، آن‌ها [هنگام ازدواج ]از شما پيمان محكمى گرفته‌بودند: «واِن اَرَدتُمُ استِبدَالَ زَوج مَكانَ زَوج وءَاتَيتُم اِحدهُنَّ قِنطارًا فَلا تَأخُذوا مِنهُ شيــًا اَتَأخُذونَهُ بُهتـنـًا و اِثمـًا مُبينا * و كَيفَ تَأخُذونَهُ وقَد اَفضى بَعضُكُم اِلى بَعض واَخَذنَ مِنكُم ميثـقـًا غَليظا». عادت ديگر جاهليّت اين‌بود كه دختران يتيم* و ثروت آنان را تحت تصرّف خويش درمى‌آوردند. اگر زيبا بودند با آنان ازدواج مى‌كردند و از مال و جمال آنان بهره مى‌بردند و اگر زشت بودند، نمى‌گذاشتند ديگرى با آنان ازدواج كند; او را در مضيقه قرار مى‌دادند و اموال او را تصرّف مى‌كردند.] اين ظلم آن قدر بزرگ و با اهمّيّت است كه وقتى از پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله)درباره حقوق و احكام زنان پرسيده مى‌شود، پيامبر منتظر وحى مى‌ماند و خدا در خصوص حقوق دختران يتيم پاسخ مى‌دهد: «و‌يَستَفتونَكَ فِى‌النِّساءِ قُلِ‌اللّهُ يُفتيكُم فيهِنَّ و ما يُتلى عَلَيكُم فِى‌الكِتبِ فِى يَتمَى النِّساءِ الّـتِى لا تُؤتونَهُنَّ ما‌كُتِبَ لَهُنَّ و تَرغَبونَ اَن تَنكِحوهُنَّ‌…». (نساء/4،127)
در جاهليّت، ازدواج با مطلّقه پسر خوانده مذموم بود و اسلام از آن جهت كه پسرخوانده را پسر نمى‌داند، اين حكم را منسوخ كرد و مطلّقه زيدبن* حارثه كه پسر خوانده رسول‌الله بود به دستور خداوند به همسرى پيامبر درآمد: «فَلَمّا قَضى زَيدٌ مِنها و طَرًا زَوَّجنكَها». قرآن، هدف ازدواج پيامبر با زينب* بنت جحش را شكستن سنّت جاهلى مى‌داند: «… لِكَى لا يَكونَ عَلَى المُؤمِنينَ حَرَجٌ فى اَزوجِ اَدعيائِهِم». (احزاب/33،37) گونه برخورد قرآن با سنّت جاهلى از قاطعيّتى كه در اين آيه وجود دارد، استفاده‌مى‌شود; زيرا اوّلا به «زوّجنكها» تعبير كرده تا نشان دهد اين تصميم الهى بوده است، بدين سبب زينب بر ديگر همسران پيامبر مباهات‌مى‌كرد كه خداوند او را از آسمان به همسرى پيامبر درآورده است; ثانياً در آخر مى‌فرمايد: «و‌كانَ اَمرُ اللّهِ مَفعولاً» ; يعنى اين كار بايد بشود و امر الهى انجام شدنى است.

موضوعات: یادآوری  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...